من چند ساله ازدواج کردم. هنوز بچه ندارم. از روزای اولی مه ازدواج کردیم شوهرم دنبال این بود بره مدافع حرم. بعد گفتن همه کسی رو نمیبرن. الان بعد چند سال باز امشب بهم گفت میزاری برم مدافع وطن .یه دوستی داره که میتونه به شوهرم کمک کنه بره دم مرز مدافع بشه.نمیدونم چی بگم
ما ی سری تو سفر کربلا با ی خانم و اقا همسفر بودیم انقد این اقا خوش اخلاق بود با خانمش وااای ی جوری رفتار میکرد انگار جز این هیچ زنی وجود نداره همه کاراشو میکرد همه توجهش ب زنش بود خلاصه عالی ولی اون موقع نمی شناختمشون.از سفر ک برگشتیم چند ماه بعدش تو تی وی خبر شهادتشو شنیدم اصلا قلبم وایساد انقد شوکه شدم.شهید خیلی معروفی ام هست مدافع حرم بود موقع شهادت بچش سه ساله بود.چقد براش غصه خوردم برای زنش ک ی همچین فرشته ای رو از دست داد
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
شوهر منم ۵ سال هی اومد گفت توروخدا بزار برم سوریه هربار بهش گفتم بری برگردی می بینی طلاق گرفتم رفتم اما کار خدا و روزگار یه طوری شد تو کارش یه ماموریت پیش اومد که خودم با آینه قرآن بدرقش کردم رفت واقعا طلبیدش انگار حضرت زینب🍂
میدونی من خودم ارادت زیادی به حاج قاسم و شهدا دارم.هنوزم گریه میکنم براش. نمیخوام اون ادمی که شوهرم و از این کار منع میکنه من باشم. اصلا نمیدونم خودمم دقیقا چی میخوام. از یه طرف یه هدف والا و ارزشمند از یه طرف دلبستگی به دنیا.ممکنه ادم ها به خاطر یه ویروس منحوسم بمیرن.ولی بعضی ها هم شهید میشن.