ما چهارتا دختر بودیم بابام یه بازنشسته با حقوق پائین بخدا کلی چیز از بهترین جنس برام خرید تا خرخره رفت زیر وام وقرض...
عروس اول بودم انقدر بیچشم ورو ها بازم دم دراوردن که نگوو زندگیمو داشتن از هم میپاشیدن دیوانه ها...
بعد یه سال عروس دومی فامیلشون بود وباباش پولدار
خوشحالم بودن😆 که طرف دماغشونو سوزوند وخسیس دراومد از اب با اونهمه دارایی ودو تا دختر بیشتر نداشت
جنسای بنجل وکم ارزش داد خیلی از وسایلی که من داشتمو ندادن اصلا چنان خفه شدن که دیگه الان صداشونم درنمیاد چون میدونن چه جوابایی براشون دارم
هرچی بیستر فشار بیاری به خانوادت برای جهاز اخرش پررو تر میشن