بچه ها ما چند روز پیش رفتیم خونه مادرشوهرم بعد جاریم از پدرشوهرم از سرکار اومده بود نون گرقت اومد داخل دستشو مالید به دستگیره بعد نونو داد به مادرشوهرم اومد نشست با همون دستش تخمه شکستن و هر هر کرکر کرون با شوهرش
منم خیلی خیلی حساسم یه جورایی وسواس دارم با دعوا و..نتونستم شوهرمو راضی کنم نمیایم اینجا بعد داشتم سکته میکردم...پدرشوهدپ از سرکار که پیاد لباساشو تو حیاط عوض میکنه یرو صورتشو میشوره میاد داخل تا پیاد هم بچه امو بغل میکنه و... گفتم الان دست میزنه به در میاد داخل...آخرش پاشدم رفتم رفتم به مادرشوهرم گفتم چیشده بعد اجازه گرفتم دسته درو الکل بزنیم...الکل زدیمو ...اینا تاآخر نذاشتم نه خودش نه شوهرش دست به بچه ام بزنن
بعد مجبور شدیم جایی که اینا نشسته بودن ما بشینیم...بعد که اونا زودتر رفتن نشستم کلی توضیح دادمو بخاطره بچه ام مراعات میکنمو...اومدیم خونه میخواستم لباس پسرمو عوض کنم سر و صورتشو بشورم...لباسای خودمم درآوردم گفتم روی پله تا بندازم ماشین در ماشین لباسشویی باز نبود...هیچی دیگه سرگرم پسرم و جمع و جور شدم ما اتاقامون بالاست...شوهرم خیلی سخته بود گفتم برو بخواب که پاچه شلوارشو من دیدم مالیده شد خودش گفت نه بهش گفتم شلوارتو عوض کن با اون نخواب ۴ساعت شیطونی و گریه پسرمو کمر درد و جمع جور از صبحشم جمع میکردم و...اومدم بالا دیدم با همون شلوار خوابیده هیچی دعوامون شد و...من ۳روز رفتم خونه مادرم نکرده این ۳روز روی تخت نخوابه خوابیدنش روی تخت همانا مالیدن دستاش به هنه زندگیممممم من الان مجبوری برگشتم حالم خیلی خرابه...حس میکنم همه جا کروناییه هنوز