تو تاپیک قبلی توضیح داده بودم جریان خودم و عشقمو بعد الان میگه چون پدرم مریضه نمیتونم یکسال دوسال دیگه صبر کنم منم خانوادم راضی نمیشن اول دلیلشون بخاطر این بود که موقعیت های بهتریم هست وشرایط سنی من ولی با مادرم که صحبت کردم دلیلاش برای من قابل هضم نیست و خنده داره مثلا میگه اونا خونشون بزرگتره مام باید خونمونو عوض کنیم اینجا نمیشه بیان خواستگاری یا تو باید اول شاغل بشی الان نمیشه بعدشم عجله ای برای ازدواج تو نیست و منم با این شرایط نمیزارم خواستگار بیاد اخه اینا با عقل و منطق سازگار نیست کوتاهم نمیان منم از هر دو طرف تو فشارم عشقمم میگه دیگه نمیشه صبر کرد من چکار کنم😣
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
واا مگ هرچي اونا دارن شما ام بايد كااااپي كنيد؟ هركي ي جوره زندگيش
اره بخدا منطقی نیست اخه میگه بعدا خواهر شوهر مادر شوهر نمیگن ما ک اومدیم خواستگاری تو همچین خونه ای بودید؟بعدا سرزنش داره درصورتی ک خونمون چیزیشم نیست فقط آپارتمانیه و کوچیکه یه کم
خب عزیزم ۲۰ که خیلی جوونی ، من شرایط شوهرتو نمیدونم ولی حالا یکی دو سال دیرتر بهتر تازه پخته ت ...
بخدا من حرفی ندارم ما۴ساله ک باهمیم قصدمونم ازدواج بوده و چون سنم کم بود خب صبر کردیم اون الان میگه دیگه نمیتونم صبر کنم۲۹سالشه میگه سنم داره میره بالا همش سرزنش میشنوم از طرفی بابام مریضه میترسم یه چیزیش بشه نمیشه یه سال دوسال صبر کرد