برگشته بود داشتم میخوندم لعنتی باز ترکید
اونجا علیرضا یه حرکتی میزنه شب تو حیاط اینم با جیغ میگه خجالت بکشید فک کردی من هرزه ام و اینا
خاله هه بیدار میشه از دختره شاکی میشه دختره میره خودشو پرت کنه تو چاه علیرضا نمیاره
فرداش شوهر عمه میاد ولی دختره میره سر جاده ماشین میگیره فرار میکنه راننده براش کار جور میکنه نگهداری از یک پیرزن
اونجام همه ب خوشگلیش حسودی میکردنو اینا. اینم داشته پولاشو با طلا خریدن جمع میکرده. منم تا اینجا خوندم ک زدن ترکوندن