امروز رفتیم از صبح خونشون پدر شوهرم تو زمین کشاورزی کار میکنه امروز جمعه هست شوهرم رفت کمکش منم با مادر شوهرو خواهر شوهرم موندیم
اینم بگم که خیلی مادر شوهرم بی خیال خونه هست خونش همیشه کثیفه هیچ وقت مرتب نمیکنه از اولش اینجوری دیدم درست بشو هم نیست ما شهرستانیم اونا تو روستا
صبح ساعت ۱۰ یا ۱۰ و نیم با خواهر شوهرم حیاتشونو که خیلی کثیف بود جارو کردیم منم هی ضرف میشستم از گوشه کنار خونه ضرفای کثیففو پیدا میکردم میشستم یا هی چایی دم میکردم و استکانا رو میشستم خواهر شوهرمم صبح قبل ما خونه رو جارو کرده بود اتاقو آشپزخونه به ه۷م ریخته و کثیف بود بعدمادر شوهرم هی میگفت به خواهر شوهرم الان وقت کار کردن توعه اگه خونه کثیفف باشه تو رو میگن نه منو میگن دختر دم بخت کار نمیکنه خونشون کثیفه منم همراهی میکردم میگفتم اره به جای تلویزیون دیدن خونه رو مرتب کن و این حرفا