راستش برای من اتفاق افتاده بود
یکی از دوستا که اصلا هم وضع مالی خوبی نداشتن با یک کارخونه دار عقد کرد
و هرررر روز مسافرت و هرررر روز خرید و چه حلقه ای ....
چه سرویسی...
چه لباس هایی
یادمه زمستون بود
دوست من هر روز به یه پالتو می اومد دانشگاه
شوهرش براش مورانو خرید
واااای که چقدر حسودی می کردم
آنقدر که با اینکه صمیمی ترین دوستم بود به یه بهانه ای باهاش قهر کردم
چون اصلا نمی تونستم شرایطش رو ببینم و نسوزم
البته یک سال بعد جدا شد و بعد از بیشتر از ۱۲ سال هنوز ازدواج نکرده
و حال روحی مناسبی نداره و دایم قرص می خوره