میفهممت
منم یکی دوناه بود شوهرم بداخلاق و بهانه گیر شده بود انگار همش زور بود بهم
منم واقعا دیگه مثل شما داشتم استرس تپش قلب میگرفتم همش فکر مبکردم خودم مشکلی دارم وبی یه روز قاطی کردم دیگه جمع کردم رفتم خونه بابام دو روز اونجا بودم
اومد خونه بابام دنبالم مامانم اینا باهاش حرف زدن
فعلا خوبه ولی انگار خوب بودنش به دلم نمیچسبه