شمارو نمیدونم
من طلا دارم میفروختم که فقط برم.اون هفته هم شوهرم راضی شده بود بریم رفت مشورت کرد اومد رایشو زده بودن.دیگه حالم از اینجا بهم میخوره.
مثلا دیشب میخواسته منو براشام دعوت کنه جاریمو نمیدونم کی دعوت کرد که۵اینجا بود منو ساعت۸شب گفته بیا پایین.گفتم باشه.حمام میخواستم برم ظرف بشورم لباسامم پهن کنم یه ساعتونیم کشیده کارم.رفته به شوهرم گفته چرا زنت نمیاد پایین تارفتم گفتن دیرکردید.گفتم دیر گفتین کارداشتم.
بدجووووری از چشمم افتادن.