2737
2739
عنوان

خانواده شوهرم وسایلامو میدزدن

| مشاهده متن کامل بحث + 1639 بازدید | 89 پست
شوهرم میگه یدونه برات میخرم! اما چرا وقتی من یه چیز کوچیک خونه مامانم جا میزارم فقط   یه شر دعو ...

اونم پیدا میشه چون کسی نیست برداره من عینکم نیست شد ۲سال پیش بخدا هنوزم میگه خانوادت چیکار کردن کی برداشته


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

خوب وقتی میدی بیرون درا رو قفل کن اگه نمیشه دری که کیلید یدک داره قفلشو عوض کن اون درو یه میز بزرگ بزار پشتش بعدم چرا نشه قفل وعوض کنه خودت یکی رو بگو بیاد قفل خونه هاتو عوص کن اگه شوهرت گف چرا بگو دزد داره تو این کوچع

منم حرصم گرفت

خانواده شوهر منم خیلی بددهنن هرچی میخوان به زبون میارن به خصوص پدرشوهرم 

چندباری بهم حرف بی ربط زده که خفه و شو غلط کردی ....

فقط میتونم بگم واگذارشون کردم به خدا

 به خدا❤ ایمان دارم " حتی اگر سکوت کرده باشد.... 
2738

خدا بهت ارامش بده

اول باید رگ خواب شوهرتو پیدا کنی و بکشیش سمت خودت حسابی

قفل اون در رو عوض کن پشت در دیگه وسیله بچین نتونن بیان داخل. همه وسایل رو نشونه بچین که چیزی جاب جا شد بفهمی.

جلوی شوهرت باهاشون خوب باش

رفت وامدتو محدود کن

هر چی گم شد سریع برو بخر نزار یروز ازش بگذره

هرچه سریعتر از اون خونه برو

بچه هامون ، بزودی میرن ! اونا مهمون ما هستن !بزرگترین اکتشاف برای من این بود که فهمیدم فرزندم یک مهمان است در خانه ام  و روزی از خانه ام  می رود.روزها با سرعت عجیبی میگذرد و او به زودی از من جدا می شود...به خودم گفتم: کدام مهمتر است؟ نظم خانه یا این که فرزندم به خوبی از من یاد کند؟کدام مهمتر است؟ خانه یا اخلاق و روحیه و حسن تربیت فرزندم؟چون دانستم که او مهمان خانه من است. این باعث شد اولویتم را تغییر دهم!بعد از این مهمترین چیز نزد من آرامش خاطر من و اوست.... شروع کردم به پیاده کردن نقشه ام، و طبعا مجموعه کمی از قوانین مهم را انتخاب کردم و خود را ملزم به اجرای آنها دانستم و مابقی چیزها را بدون هیچ قید و شرطی رها کردم. از عصبی شدن و داد و فریاد زدن کم کردم و به آرامش رسیدم.از وسواس هایم گذشتم و به خانه ای راضي شدم که مقداری بهم ریخته و نامنظم است و کمی شلختگی در آن به چشم می خورد. اما، فرزندی را تحویل گرفتم که آرامش دارد و از من و خشم هایم نمی نالد و رابطه ای قوی و زیبا بین ما حاکم گشته است.چون می دانم....او مهمان زودگذر خانه من است.                کودک عزیزم ! امیدوارم مهمانی خانه من زیباترین مهمانی زندگیت باشد.😍                                                                       
قدیمین فک کردن مثل قدیمه پدرشوهرم انقدر بهم‌تهمت میزنه انقدر فوحش میده انقدر فحش میده

وقتی بی احترامی کرد همون موقع محل رو ترک کن و بگو من جایی که بهم بی احترامی و توهین کنن نمیمونم.

به شوهرت بگو همونطور ک خانواده ی من بهت احترام میزارن به خانوادت بگو توهین نکنند و بهم احترام بزارن

بچه هامون ، بزودی میرن ! اونا مهمون ما هستن !بزرگترین اکتشاف برای من این بود که فهمیدم فرزندم یک مهمان است در خانه ام  و روزی از خانه ام  می رود.روزها با سرعت عجیبی میگذرد و او به زودی از من جدا می شود...به خودم گفتم: کدام مهمتر است؟ نظم خانه یا این که فرزندم به خوبی از من یاد کند؟کدام مهمتر است؟ خانه یا اخلاق و روحیه و حسن تربیت فرزندم؟چون دانستم که او مهمان خانه من است. این باعث شد اولویتم را تغییر دهم!بعد از این مهمترین چیز نزد من آرامش خاطر من و اوست.... شروع کردم به پیاده کردن نقشه ام، و طبعا مجموعه کمی از قوانین مهم را انتخاب کردم و خود را ملزم به اجرای آنها دانستم و مابقی چیزها را بدون هیچ قید و شرطی رها کردم. از عصبی شدن و داد و فریاد زدن کم کردم و به آرامش رسیدم.از وسواس هایم گذشتم و به خانه ای راضي شدم که مقداری بهم ریخته و نامنظم است و کمی شلختگی در آن به چشم می خورد. اما، فرزندی را تحویل گرفتم که آرامش دارد و از من و خشم هایم نمی نالد و رابطه ای قوی و زیبا بین ما حاکم گشته است.چون می دانم....او مهمان زودگذر خانه من است.                کودک عزیزم ! امیدوارم مهمانی خانه من زیباترین مهمانی زندگیت باشد.😍                                                                       
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز