دارم ازحرصوعصبانیت میمیرم بعدیه هفته اومده ازسرکار شام گذاشتم براش قشنگ خونه رومرتب کردم همین که رسیدبه گوشیش یه شماره زنگ زد ناشناس بودهرچقدرگفتم جواب بده جواب ندادخاموش کردگوشیو سرشامم بهم گفت بیاطلاق بگیریم چون بچه دارنمیشیم بجون مامانو بابام راسته فقط دارم میمیرم بعدرفت حموم من گوشیشوبرداشتم روشن کردم دیدم توواتساب بهش پیام دادن بخدا هرچقدرمیکنم نمیتونم عکسارونی نی سایت بفرستم نمیاد بعدکه ازحموم دراومد