دوساله نامزدم.
قبل فوت بابام لحظه شماری برای زندگی مشترک میکردم
ولی بعد فوتش جریان عوض شد مامانم تنها میشه،خواهر و برادرم ندارم.
میترسم مامانم از تنهایی دق کنه.به مامانم میگم هفته ای سه شب میام پیشت.
شما بگین چکار کنم؟
نزدیک هم خونه بگیرید
باهم زندگی کنین تو یه خونه
خونه دوطبقه بگیرین پیش هم باشین
وای عزیزم سخته نمیدونم بخدا خدا بابای نازنینتو رحمت کنه
همون هفته ای سه شب برو پیشش.نمیشه ک عروسی نکنی..ب مامانت بگو یکم سرگرمی برا خودش پیدا کنه
عروسی کن ولی مامانتم تنها نذار
هم ب عشق نیاز داری وهم ب مادر
دو تاشو کنار هم داشته باش
آخی عزیزم خیلی ناراحت شدم خدامامانتوحفظ کنه انشاالله
اگ ناراحت نمیشی ب مامانت پیشنهاد بده دوباره ازدواج کنه، البته اگ سنشون مناسبه
چون هم تو حق زندگی داری هم نامزدت هم مادرت🙏
خدا بابات رو هم بیامرزه گلم🙏
اره خداوندبیامرزدشون ولی خوب سه شب زیاده بیان با مادرتون زندگی کنید یا دو واحد اجازه کنید
بگیربخواب فقط فردایه فکری برات میکنیم عروست کنیم یانکنیم 😴
میتونی کنار هم خونه بگیرین یا دو طبقه باشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
31 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
