شوهرم مریض بود عصری رفتیم رفتیم پارک سرکوچه گفت میرم دور بزنم ولی نیومد من فکر کردم رفته خونه . با پسرم اومدیم خونه. یکی دو ساعت تو خونه نگرانش بودم نیومد به پسرم گفتم بشین خونه تا من برم دنبال بابات بگردم. رفتم تا پارک محله یکم گشتم نبود نیم ساعت طول کشید تا اومدم از سر کوچه داشتم میرفتم سمت خونه . یه ماشین دیدم عین امبولانس چراغا قرمز روسرش ماشینم سفید رنگ 😥جلو در خونمون بود چند نفرم جلو درمون بودن. درخونمون هم باز انقد فریاد زدم جیغ زدم با پادرد تا ته کوچه دویدم و جیغ زدم . تا صاف جلو در ماشین رسیدم دیدم در عقبو بستن . پسرم دم در بود . داد زدم بابات.بابات چی شده. گفت بابا نیومده. گفتم امبولانس برا چی اومده. گفت امبولانس نیومده 😕 نگو گاز قطع شده بود همسایه ها بالاییمون زنگ زده بودن برا تعمیر ولی ماشین عین امبولانس بود . خیلی گریه کردم😭😔من خیلی بدبختم همه عمرم همین طوری گذشت
همین چند شب پیش حال شوهرم خیلی بد بود زنگ زدم امبولانس اومد بردش
خیلی بد شد همه خندیدن بهم😔