"یاد آن عهد که دل در خم گیسوی تو بود"
حسرتم یک دل سیر... دیدن روی تو بود
در خودم گم شده بودم در تو پیدا شده ام
دل سرگشته ی من در به در کوی تو بود
آسمان یار نشد دست از تو دستم رفت
تا همیشه سر سجاده دعاگوی تو بود
اینکه بی حوصله از عشق غزل میسازد
شاعری شد که زمانی گل شب بوی تو بود...
مهریماه