من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/
من نمیدونم اینا درسته یانه ولی بقول حاج آقا پناهیان جای گفتن نامهربونی و سخت گرفتن خدا از مهربونیش بگیم خیلی جذابتره.مثال خودتون درمورد حجاب اگر حجاب بخاطر عشق و اطاعت از خداباشه هم کامل تر رعایت میشه هم باعشق تااینکه از رو اجبار و ترس از مار و عقرب باشه البته این نظر منه