سلام صبحتون بخیر خواستم ی کوچولو از زندگیم بگم اگه تونستین راهنماییم کنین
من ۲۶سالمه ی پسر دارم و ی دختر تو راهی شوهرم ۹سال ازم بزرگتره ۳۵سالشه الان ۶سالی میشه ک ازدواج کردم ۴سال اول زندگیم طبقه بالای مادرشوهرم بودم الانم ۲سال میشه زندگی مستقل و جدایی دارم
شوهرم کارمند ارگان دولتی و حقوق خوبی داره و زندگی متوسط روبه خوبی داریم خداروشکر
تو این ۶سال خیلی سختی کشیدم تو زندگیم خیلی روزا بود ک زندگیم ب مو رسید ولی پاره نشد از درگیری بامادرشوهر وجاری بگیر تا کتک خوردن از شوهرم منظورم اینه ک هزار و یک مشکل پشت سر گزاشتم الان چند ماهی هست ک خدا جواب صبرم رو داد زندگیم عالی شده بود شوهرم از این رو ب اون رو شده برکت تو زندگیمون زیاد شده بود همه چیز خیلی خیلی خوب بود زندگیم شد از اون زندگیا ک همه دوس دارن داشته باشن
الان ک وسط خوشبختی بودم شوهرخواهرم زندگیم رو جهنم کرده
پریشب اومد در خونمون و دعوا و تهدیدو مزاحمت
ک چی؟
میگه شوهرم مزاحم زن برادرش شده
بخداشوهرم اصلا تا الان زن برادر اینو ندیده بعد میگم اخه مزاحمت چی مثلا چیکارکرده بهش زنگ زده پیام داده بزور سوار ماشینش کرده نمیدونم خونه خالی برده چیکارکرده ک میگی مزاحم شده
میگه ن هیچ کدوم از این کارا نکرده ولی مزاحم شده😐به شوهرم بیشتر از چشمام اعتماد دارم میدونم هرچقدرم بد باشه مال این حرفا نیس حتی خود دامادمون هم گفت هیچ کاری نکرده ولی مزاحم شده
بعد شوهرم رو تهدید کرد ک با چاقومیکشمت و با پا زد تو ماشینمون و کلی فوش وحرف زشت زد و رفت
شوهرم بخاطر بابام و خواهرم و اصرارهای من شکایت نکرد
الان خیلی نگرانم همش میترسم سرشوهرم بلایی بیاره نمیدونم باید چیکارکنم
درضمن دامادمون معتاده و هیچی حالیش نیس فقط پولداره همشم نازش ب اینه ک اگه یکی رو هم بکشم پولشومیدم در این حد بی منطق و نفهم
بنظرتون چیکارکنم؟
دوشبه از ترس خواب ندارم
ببخشید طولانی شد