از این تایپکای مادرشوهری خانواده شوهری اصلا خوشم نمیاد کاری ب نسبتش ندارم دلم خیلی از بدجنسی طرف بعنوان یه آدم گرفته بود اومدم دردو دل دلم نمیخواد با خانوادم این حرفارو بزنم اهلش نیستم..جاریم از من بزرگتره ۱۵ سال تقریبا بعد همش از مادرشوهرم بد میگفت همش میگفت پشت سرم چی میگه منه خنگ ساده هم هیچوقت جرعت نکردم ب مادرشوهرم بگم ک ببینم کی حرف درستو میزنه،همیشه من از غذای مادرشوهرم تعریف میکردم جاریم میگفت چرا تعریف میکنی مگه اون از دستپخت ما تعریف میکنه..بعد وقتایی ک من پیششون نبودم ولی صداشونو میشنیدم ب مادرشوهرم میگفت مامان فلان چیزه خیلی خوب شده بود😐😐
ب من میگفت چرا بهشون زنگ میزنی بدختی خودتو کوچیک نکن مامان همیشه ب من میزنه و فلان حالا ک دستش واسم رو شده فهمیدم ک اون همش ب مادر شوهرم واسه خودشیرینی زنگ میزده اوتوقت منو چجوری پر میکرد..من ک ازش نمیگذرم هیچوقت چ چیزاز ازش دیدم ولی بازم محبت کردم (خواهشا توهین نکنین)چون اهل این کارای خاله زنکی نیستم ک بخوام عین جاریم باشم،،همه هدفش اینه ک منو پیش مادرشوهرم اینا کوچیک کنه خودش بزرگ خیلی هم پرتوقع مثلا اگ زنگ نزنی بهش سریع قهر میکنه و دلخور میشه 😶😶واقعا میگن خوبی ک از حد بگذرد نادان خیال بد کند همینه