2777
2789
عنوان

دلتنگی ،تنهایی و شاید انتظار...

| مشاهده متن کامل بحث + 1878 بازدید | 118 پست
 و کاش پشت انبوه خاکستری پنجره    زنی را می دید  ایستاده بر آستانه ی فصلی سرد ...

آدم هایی که برای تنهاییشان یک مکان مشخص دارند.. یک پاتوق همیشگی... یک کافه... و جایی که فقط و فقط خودشان بدانند کجاست و چقدر آرامش میانش جریان دارد را باید از دور رصد کرد...
این ها همان هایی هستند که تنهاییشان را فریاد نمیزنند..
با نگاهی محکم پاهایشان را از این خیابان به آن خیابان...
یا از این کافه به آن کافه میکشانند
و در کنج ترین نقطه ی دنج آرام میگیرند...
و اگر بپرسی چرا تنها لبخند میزنند...
و نمیگویند تنها رفتن آن هم به کافه ای دنج تنهایی را بیشتر به رخشان میکشد...
تنهاییشان را میان کافه ی همیشگی می نوشند..
درست مانند فنجانی قهوه...
تلخ اما شیرین...
ممتد...
پر تکرار...
دل چسب ..........

  🍁🍂🍁

آدم هایی که برای تنهاییشان یک مکان مشخص دارند.. یک پاتوق همیشگی... یک کافه... و جایی که فقط و فقط خو ...

  حاشیه ی دفترش نوشت 

 آدم عاشق به آسانی 

نمی میرد 

یک روز سرد بارانی 

دستش را می گذارد روی قلبش 

و اجازه می دهد آرام آرام 

دلش بگرید 

نوشت 

من از این عشق رد نمی شوم 

من در این عشق حل می شوم 

نوشت 

بیزارم از روزهای سرد بارانی 

دفترش را بست 

و دستش را گذاشت روی قلبش...  

تبسمی از تو مرا کافیست تا از هیچ به همه چیز برسم🌟 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

 حاشیه ی دفترش نوشت   آدم عاشق به آسانی  نمی میرد  یک روز سرد بارانی&nb ...


میشود جور دیگری همراهت باشم؟؟! مثلا یکی از دکمه های پیراهنت شوم... جایی نزدیک به سینه ات... نشسته بر تپش های قلب لعنتی دوست  اشتنی ات.. ....
یا تنها دکمه ی زیر گلویت...
که نه دلت بیاید ببندی اش نه بازش کنی... یا حتی دور بیندازی اش... و همان بهانه ای شود برای لبهایم.. که با هر تکان بوسه ای بر گلویت بنشانند و تند و تند پر بزنند و روی شانه هایت بایستند... خودت نمیدانی... شانه هایت امن ترین جای جهان است... برای زنانگی های یک زن.. همچون من... یا دکمه ی لجباز و گیر پیراهنت که تمام دوست داشتن هایم را به آن آویخته ام... پ. ن: گفتنش سخت میشود... اینکه بدانی پشت شهر چشمهایم چند بار نگاهت را رج زده ام... و دوستت دارم را بر صفحه ی دلم هجی کرده ام...

🍁🍂🍁

میشود جور دیگری همراهت باشم؟؟! مثلا یکی از دکمه های پیراهنت شوم... جایی نزدیک به سینه ات... نشسته بر ...

تهی می شوم 

در سینه ام 

حسی به شدت ناگهانی ترین اتفاق 

خودش را می کشاند 

 به زیر صفر 

یخ می زند قلبی که 

تپیدن را از تو می دانست 

و ایستادن را برای تو 

کجای زندگی باشم 

وقتی تو نیستی؟...   

تبسمی از تو مرا کافیست تا از هیچ به همه چیز برسم🌟 
تهی می شوم  در سینه ام  حسی به شدت ناگهانی ترین اتفاق  خودش را می کشاند  &nb ...


و
 اما
دلـــتـــنـــگـــی!
جان آدم را میگیرد.
باور کن گفتنش
هیچ طول و تفسیری نمیخواهد.
همین قدر کوتاه
و ناموزون
امید آدمی را می پوساند!

🍁 🍂 🍁

و  اما دلـــتـــنـــگـــی! جان آدم را میگیرد. باور کن گفتنش هیچ طول و تفسیری نمیخواهد. همین قدر ...

تو را از من گرفتند 

و آفتاب را 

و آسمان را 

و پنجره هایی که به روز باز می شد 

و به دریا 

و به هزار هزار آرزو 

تو را از من گرفتند 

و دست هایت 

آه دست هایت 

اتفاق دست های من 

اتفاق شعرهای من 

اتفاق پنجره هایی که به روز باز می شد 

و به دریا 

و به هزار هزار آرزو 

تو را از من گرفتند 

و این آسمان اگر خدایی داشته باشد 

باید فقط ببارد 

و ببارد 

و ببارد... 

تبسمی از تو مرا کافیست تا از هیچ به همه چیز برسم🌟 
تو را از من گرفتند  و آفتاب را  و آسمان را  و پنجره هایی که به روز باز می شد  ...


می گویند پاییز ، سرد است و می گویم ؛ آخ که بغل می چسبد !
آخ که می چسبد کسی گونه های سرد آدم را ببوسد و دست های سرد آدم را بگیرد و ساعت های زیادی با آدم حرف بزند و برایش از همه چیز بگوید ، از ابرهای با احتمال بارش خاطرات گرفته تا نارنگی هایی که مثل قدیم ها بوی خوشبختی نمی دهند !
می چسبد که پنجره را باز بگذاری و در سرمای اتاق بنشینی و خودت را در امنیت گرم پتو بپیچانی و نوشیدنی داغت را بنوشی ،
می چسبد که سر انگشتان و بینیِ سردت را لمس کنی و ژست کودکانه به خودت بگیری ، کلاه و شال و بارانی ات را بپوشی ، از خانه بزنی بیرون و آرزو کنی ای کاش باران ببارد که ترکیب باران و پاییز و برگ های خشک ، عجب معرکه ای می شود !
پاییز که قاطعانه در خیابان اُتراق کرد ، تازه آغاز عاشقی ست ...
می چسبد کسی را دوست داشته باشی و کسی دوستت داشته باشد ، می چسبد دست هایت را توی جیبت ببری و همینطور که حجم نفس های داغ خودت را روی تن سرد خیابان حس می کنی ، در فکر و خیال ، غوطه ور شوی و نفس های عمیق تری بکشی ...
پاییز که باشد ؛ بغل می چسبد ، بوسه می چسبد ، چای می چسبد ،
حتی خیال می چسبد ! مثلا در میان خلوت گذرگاه ها قدم بزنی و خیال کنی پشت درخت های مه گرفته ، قلعه ی اسرارآمیزی ست که انتظار ورودِ تو را می کشد ، پشت ابرها اژدهای پیر و درمانده ای با تو حرف دارد و پشت کوه ها دهکده ی پری های کوچکی ست که به جز عاشقی و دوست داشتن ؛ کارِ دیگری بلد نیستند ،
می چسبد دیوانه باشی و خیالبافی کنی ،
اصلا پاییز را برای دیوانگی ساختند !


می گویند پاییز ، سرد است و می گویم ؛ آخ که بغل می چسبد ! آخ که می چسبد کسی گونه های سرد آدم را ببوسد ...

کاش می دانستی 

زنی که بغض داشت 

شانه های تو را کم داشت 

کاش می دانستی 

زنی که نیاز نوازش داشت 

دست های تو را کم داشت 

کاش می دانستی 

زنی که هزار قصه برای گفتن داشت 

یک شب دیگر تو را کم داشت 

کاش می دانستی 

زنی که دل رفتن نداشت 

آغوش تو را کم داشت 

کاش می دانستی 

آن زن من بودم...

تبسمی از تو مرا کافیست تا از هیچ به همه چیز برسم🌟 
می گویند پاییز ، سرد است و می گویم ؛ آخ که بغل می چسبد ! آخ که می چسبد کسی گونه های سرد آدم را ببوسد ...

سلام. طالع بینی خصوصیات متولد هر ماه (تاپیک شما ) 

پس چرا اسفند ماه و ننوشتین؟ 

تبسمی از تو مرا کافیست تا از هیچ به همه چیز برسم🌟 

همیشه هر چه دلهره است

از عمق تاریک بی کسی 

در این اتاق عبور می کند 

آدم های تنها زود فراموش می شوند 

و کسی نمی داند 

توهم 

بی قرار قبلی سراغ ما می آید... 

تبسمی از تو مرا کافیست تا از هیچ به همه چیز برسم🌟 

دارم از دلتنگی می نویسم از روزهای آفتابی اما سرد و 

بی روح پاییز 

او که داغ ترین روزهای عاشقی ام را با خود برد

او که احساس باران خورده ام را ندید، او که چشم بست 

و گذشت ... 

او که فرشته ی دل شکسته اش را تنها گذاشت او که 

می گفت بلند پرواز نکن فرشته ! 

من زمینی ام نمی توانم مثل تو بالا بالاها بپرم 

دستم را ول نکن گمم نکن ... 

حالا کجاست ببیند فرشته اش سقوط کرده روی زمین 

افتاده درمانده و تنها با بال های شکسته با قلبی خسته 

و چشمانی که در انتظار هی می بارد و می بارد و 

می بارد... 

دلم تنگ شده برای او 

برای خودم 

برای فرشته بودنم 

بال هایم کو؟ چرا دیگر رویای پرواز نمی بینم؟ 

چرا او را ندارم ؟ 

چرا اشک هایم به جای شانه های مهربانش 

بالش سرد را بوسه می زنند؟ 

هاااااااای کجایی عشق فراموشکار؟ 

مرا به میهمانی آغوشت نمی بری چرا؟ 

آنجا که نوازش و بوسه شیرینی مجلس بود 

آنجا که زیباترین موسیقی صدای قلب هامان بود... 

ببین چه تهی شده ام 

از تو 

از خودم 

از عشق 

ببین چه سردم 

ببین یخ بسته ام 

ببین گم شده ام 

بیا و دوباره مرا پیدا کن...🌟 


     دختربارونی66#    


تبسمی از تو مرا کافیست تا از هیچ به همه چیز برسم🌟 
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز