2777
2789
عنوان

دلتنگی ،تنهایی و شاید انتظار...

| مشاهده متن کامل بحث + 1880 بازدید | 118 پست

به من دل ببند 

ما هنوز عمق سبز بهاران را نزیسته ایم 

ما هنوز به اوج شعر 

به لحظه های نفس گیر رسیدن 

نرسیده ایم 

دوستم داشته باش 

سر بر شانه های حوصله که بگذارم 

تو را کنار هر واژه 

به صراحت می سرایم... 

تبسمی از تو مرا کافیست تا از هیچ به همه چیز برسم🌟 
صدایم کن  اعجاز من همین است  نیلوفر را به مرداب می بخشم  باران را به چشم های مرد خ ...


آغوش تو پایان تمام دلواپسی هاست
همان جایی که تنم آرام میگیرد
دستانم گُر میگیرد
چشم هایم آسمان میشوند
و تصویر تو پرنده ای که بال هایش را
گشوده و مدام دلبری میکند
آغوش تو آغاز نفس کشیدن است
درست همان جایی
که درد ها پایان میبابد...
قلبم به تنت می کوبد...
لبهایم پر میزنند به هوایت
و گیسوانم شکوفه میدهند
از هُرم نفس هایت...
آغوشت چیز عجیبی است
آدم دوست دارد
هزاران بار میانش
جان دهد..
زنده شود...
و باز از نو برایت بمیرد..!

 🍁🍂🍁

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

آغوش تو پایان تمام دلواپسی هاست همان جایی که تنم آرام میگیرد دستانم گُر میگیرد چشم هایم آسمان میشوند ...

کنار من باش 

حتی اگر بهار نیاید 

حتی اگر پرنده ای نخواند 

حتی اگر زمستان طولانی 

اگر سرما نفس گیر 

حتی اگر روزگارمان پر از شب 

پر از تاریکی 

باز یکی با نفس هایش 

عشق را صدا می زند 

دنیا پر از عطر بابونه است محبوب من!

بیا بودن را اراده کنیم 

بیا از سرانگشتان این احساس آویزان شویم 

لبریز و مست 

تاب بخوریم 

دنیا پر از عطر بابونه است محبوب من!

بیا شگفتی دوست داشتن را 

به سینه هامان بسپاریم 

بیا ساده باشیم 

ساده باشیم و عاشق... 

تبسمی از تو مرا کافیست تا از هیچ به همه چیز برسم🌟 
کنار من باش  حتی اگر بهار نیاید  حتی اگر پرنده ای نخواند  حتی اگر زمستان طولانی&nb ...


چندیست دلم عجیب هوای عطر آغوشت را دارد...
مدام نگاهم به لبخندِ نورانی ات پیچ میخورد و خاطرات پا برهنه یک به یک میان روزمرگی هایم می دوند و مجالِ نفس نمیدهند...
تو خودِ خورشیدی...
تنها کمی پنهان شده ای..
کمی نیستی..
کمی رفته ای...
میدانی جان دلم؟؟!
این روزها، همه جور دیگری یکدیگر را دوست دارند...
نه آنطور که تو دوستمان داشتی...
اصلا تو جورِ دیگری خوب بودی...
مهربان بودی
و سیل بوسه های پشت همت که بر گونه هایمان می نشست جان دیگری داشت...
بوی دیگری داشت...
این سالهای بدون تو نفرین شده اند...
تو رفته ای و هرکس دلش را میان دستانش گرفته گوشه ای دویده..
تو رفته ای و قاب عکسِ لبخندت هنوز هم
امید میکارد میان دل...
اصلا مگر میشود یک نفر این قدر نبودنش دیوانه کننده شود؟؟

چندیست دلم عجیب هوای عطر آغوشت را دارد... مدام نگاهم به لبخندِ نورانی ات پیچ میخورد و خاطرات پا برهن ...

کمی به خواب من بیا قدم بزن حوالی ام 

که چون هوای ابری و گرفته ی شمالی ام 


کمی نفس بیاورم کمی هوای عاشقی 

ببین پرم ز غصه و ز حال خوش چه خالی ام 


نگاه عاشقم به در نشسته منتظر بیا 

ترک ترک شده دلم چو کوزه ی سفالی ام 


تمام زندگی شده شمارش دقیقه ها 

چه خسته ام از این جهان اسیر این توالی ام 


سبک تر از نسیم صبح خیال خوب کودکی 

مرا برد به دورها به شهر خردسالی ام 


منم ز یاد رفته ای که نیستم به هیچ جا 

پناه برده ام به خود به خانه ی خیالی ام 


چو غنچه می شکوفد و بهار می شود دلم 

چو حال من بپرسی و بگویمت که عالی ام...  


     دختربارونی66#   

تبسمی از تو مرا کافیست تا از هیچ به همه چیز برسم🌟 

چه دید از من؟

که چون بر هم زدم چشم

چو اشک از دیده‌ی گریانِ من رفت...💔


[وحشی بافقی"

        ❤💞بر چهره ی دلربای مهدیصلوات💞❤                       اللهم صل علی محمد وآل محمد                                           وعجل فرجهم                                                      


ای‌ که‌ می‌پرسی‌ نشان‌ عشق‌ چیست؟

عشق‌ چیزی‌ جز ظهور مهر نیست‌!


عشق‌ یعنی‌ مهرِ بی‌امّا  اگر

عشق‌ یعنی‌ رفتن‌ با پای‌ سر

عشق‌ یعنی‌ دل‌ تپیدن‌ بهر دوست

عشق‌ یعنی جان‌ من‌ قربان‌ اوست‌

عشق‌ یعنی‌ مستی‌ از چشمان‌ او

بی‌لب‌ و بی‌جرعه، بی‌می، بی‌سبو

عشق‌ یعنی‌ عاشق‌ بی‌زحمتی‌

عشق‌ یعنی‌ بوسه بی‌شهوتی

عشق‌ یار مهربان‌ زندگی‌

بادبان‌ و نردبان‌ زندگی


عشق یعنی‌ دشت‌ گلکاری‌ شده‌

در کویری‌ چشمه‌ای‌ جاری‌ شده‌

یک‌ شقایق‌ در میان‌ دشت‌ خار

باور امکان‌  با یک‌ گل‌ در بهار

عشق، تاب‌ آخرین‌ برگ‌ درخت‌

در خزانی‌ برگریز و زرد و سخت‌

با هم مهربون باشیم زندگی کوتاهه شاید فردایی نباشه به همین راحتی!!!❤دلمرنجان که زهر دل به خدا راهی هستهرکه را هیچ به کف نیست به دل اهی هست،
این برگ‌های زردبه خاطر پاییز نیست که از شاخه می‌افتند❤ قرار است تو از این کوچه بگذری و آن‌ها پیشی ...

بسیار زیبا👌🏽


بازم به سر زد امشب ای گل هوای رویت
 پایی نمی دهد تا پر وا کنم به سویت
 گیرم قفس شکستم وز دام و دانه جستم
 کو بال آن خود را باز افکنم به کویت
 تا کی چو شمع گریم ای درین شب تار
 چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت
از حسرتم بموید چنگ شکسته ی دل
 چون باد نو بهاری چنگی زند به مویت
 ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت
 ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت
از پا فتادگان را دستی بگیر آخر
 تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت
 تو ای خیال دلخواه زیباتری از آن ماه
کز اشک شوق دادم یک عمر شست و شویت
 چون سایه در پناه دیوار غم بیاسای
 شادی نمی گشاید ای دل دری به رویت

👤هوشنگ ابتهاج

صفایی بود دیشب با خیالت خلوت مارا

نشستی گوشه ی چشمم,ندیدی ذلت مارا


مرا حیران گرداندی و از کوی دلم رفتی

به دنبالت شدم اما ندیدی محنت مارا


تو آزردی دل منرا من اما عاشقت گشتم

به دور عشق گردیدم,ندیدی سیرت مارا


من از درد دل و ماتم برای تو,همی خواندم

تو با بیرحمی و انکار نخواندی دعوت مارا


شدم مفتون راه تو,شدم مجنون به چشم تو

تو راه خود میرفتی,ندیدی عصمت مارا


من از مهر و وفا بودم سراسر عشق تو بودم

تو دل کندی و رفتی و ندیدی الفت مارا


......آنید....

 ///موهیتا راست میگف اهواز شهر عاشقیه شهر دیوونگیه ❤ خدایا شکرت بابت همه چی♥💫///

سلام. نزدیک شمال اردبیل 

مشکین برف اومده بوده

درسته

با هم مهربون باشیم زندگی کوتاهه شاید فردایی نباشه به همین راحتی!!!❤دلمرنجان که زهر دل به خدا راهی هستهرکه را هیچ به کف نیست به دل اهی هست،
سلام. نزدیک شمال اردبیل 


کلبه ای چوبی میان جنگلی دور افتاده...
که پنجره اش رو به آسمان باز شود...
و یک میز کوچک چوبیِ گرد، چسبیده به پنجره...
با دو صندلی که می شود روی آن نشست و تمام
آسمان و سکوت زیبای جنگل را به تماشا نشست
و اگر باد زد...
سرد شد...
پنجره تکانی خورد
به دور از وحشت دستهایمان چفت شوند و تنمان گرم..
فکرش را بکن..!
من باشم...
و تو با آن پیراهن صورتی
همچون شکوفه ای متولد شده در ابتدای بهار
آرام آرام پیش بیایی...
روی صندلی بنشینی
موهایت را پشت گوش بزنی
و شمرده سخن بگویی...
و من محوت شوم!
گویی بهار زود تر از تمام جهان خودش را به کلبه ی چوبیِ من رسانده و شکوفه زده!
فکرش را بکن...
دست در دست یکدیگر چای بنوشیم...
دور از هیاهوی شهرو غلغله ی افکار آدم ها...
تو از روزهای پیش رو بگویی
و من از بیچارگیِ روزهای نداشتنت...
فکرش را بکن!
کلبه ای کوچک و چوبی، میان سکوتِ جنگل
می تواند بسیار وحشت آور شود
اما نه زمانیکه تو هستی و میان بازوانم آرام آرام تاب میخوری
و باران نم نم به پنجره بزند
و بوی نم میان موهایت بپیچد...
فکرش را بکن!
من باشم...
تو باشی..
و دنیای من به آخر برسد..
درست لحظه ی بوسیدن چشم هایت !
فکرش را بکن...
حتی اگر خیالی بیش نباشد
باز هم زیباست
و دیوانه کننده!
این که من باشم
و تو نرفته باشی
و در آغوشم به خواب روی!

🍁🍂🍁

آره از الان سفید پوش شدیم خیلی سرده هوا 

به به

سرماش به هم رسیده😂😂

خوی هم هوا خوبه خنکه

با هم مهربون باشیم زندگی کوتاهه شاید فردایی نباشه به همین راحتی!!!❤دلمرنجان که زهر دل به خدا راهی هستهرکه را هیچ به کف نیست به دل اهی هست،
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز