«شعر٩»

وای چه ریز بین😂😂😂😂😂

@nazbanoo8300 دستت رو شد سوتی دادی آجی😂😂😂😂

خوشگل من میام چو این روزا تا میام بخندم یکم شاد شم باز ی اتفاقی میفته ما نیومده خندیدن

دلم پوستش کلفت شده..شعر اشکمو در نمیاره😑😑

یااااخدا😑😑😑😑😑😑😑خدا رحمتش کنه 

براش صلوات فرستادم

من دیگه عاشق نیستم نه خدا نه بنده ش... 

😝😝🙊🙊🙊🙊

تا الان دلم خوش بود دو قلو داره برام‌میاره 😭😭😭

چشششم

خدا بیامرزتشون آجی...روحشون شاد❤❤❤

من به جای همه می بارم...   

ممنون...یک لحظه دلم سوخت..واسه اون لحظه شعر دارم

بخون..

                    *عروس سوخته*

من از تاریکی شبها
بسان مرگ و نابودی گریزانم
همیشه نیمه ی شبها
از اندوه غمی دیرین پریشانم
بیاد آرم زمانی را
 صدای گریه ی طفلی
که سوهان می کشد بر سر
که عاجز می شود مادر

هنوزم آن شب منحوس به یادم میزند آتش.
به چشمم میزند آتش.
به قلبم‌ میزند آتش.
 ولی انگار دمی خواب به چشم آمده بود
رخت خوابم شده گهواره تکانم می داد
گرگ و میش بود هوا داد زدم
زلزله...
زلزله آمده بیدار شوید
ولی انگار که خواب ی بوده
طفل آرام شده خوابیده.
پس چرا دلهره افتاده به جانم امشب!
بستر آتش زده بر روح و روانم امشب!
کاش زودتر صبح شود مادر از راه رسد
 مادرم شوق دارد که  ببیند عروسی مرا
گفته خود می بُرَمِش چادر گلدار تو را

 اول صبح شده
 چشم به در خیره شده
آه مادر تو که گفتی سر صبح میایی
ساعت از ده هم گذشت
دست بردم  تلفن
خبری بر گیرم
 مادرم کجایی؟

مادرم می خندید پشت گوشی و جوابش این بود
دختر زیبایم از چه تو دلگیری ؟
می آیم
 می آیم....
تو برو به فکر دامادت باش
به قشنگی صورت زیبایت باش
مادرم خواست من آرام شوم
اما دل من آشوب است
سینه ام تنگ شده دل خون است
روز زیبای من از چه پر از اندوه است؟؟

کم کم آماده شدم ،بر دل زار خودم رام شدم.
شانه بردم به سرم  زلف سیه شانه زدم
 صورتم ماه شده بر، برِ چشم سایه زدم
رخت زیبای عروسی به تنم کردم وآماده شدم...

ناگهان در زده شد...
 شاد گشتم که خدا مادرم است
یا همان نامزدم پشت در است
خود ز شوق سوی در چرخیدم
 رخ رنگ پریده ی برادر  دیدم

چشم در چشم برادر، نگهش شد به گریبان
پای من سست شدو همانجا ماندم
من غم مرگ ز چشمش خواندم
خبر از مرگ عزیزی آورد
خواهر تازه عروسم جشن توپایان آمد
رخت ماتم به تنت کن شام غریبان آمد
 آسمان هم بود در آن روز بارانی
مادرم مرد به همین آسانی...
نه دروغ است داد زدم
یکسره فریاد زدم
حنجره ام سوخت
دلم سوخت...
عروس به سر سفره ی عقدش نرسید
یکسره سوخت..
چادربخت عروسی نشده دوخته و
تا شده سوخت
زمین سوخت...زمان سوخت
خدا سوخت...
خدا سوخت
خدا سوخت

#نازبانو

چشمت بی بلا💚

اینو نگا 

من هنو دارم جواب بچه ها رو میدم چند صفحه عقبم 

تا بیام برسم ب این پست اون پست خودم جزء عتیقه ب حساب میاد 

موند 😄😄🙄🙄🤕🤐😯😁😂

دیگه پاک نمیشه 

خب نگفتی من شانس ندارما 

از من ناراحتی 

بخدا ب خودم شک کردم 😢😢

روحشون شاد باشه 

ی حالی شدم با این پستت 

دلم گرفت😔

نه بابا نه از خودم ب پیر ب پیغمبر از خودم