چالش شعر***
چشمِ تو از کهکشانِ راهِ شیری هم سر است
این نگاهِ مستِ تو آتش ب سودایِ سر است
مینشینم گوشه ای من خیره در چشمِ توام
عشقبازی میکنم من مست بر چشمِ توام
در دلم غوغا ب پاشد دست بردم بر دعا
کاش در کنجِ دلت تکیه کنم من ب "وفا"
تکیه گاهم بشوی؛سر بزارم رو شونه هات
مژه چون هم بزنی ؛خونه خراب بشم برات
تا زدی خنده مرا خوابِ خوشم تعبیر شد
در زلالیِ نگاهت عشقِ من تفسیر شد
من نمیمیرم ؛چشمانِ مستت جاری است
این همان دل دادن و دل بستن و دلداری است...
"mahsa"