آدمی دیوانه چون من یار میخواهد چه کار؟
این سرِ بی عقلِ من دستار میخواهد چه کار؟
شعرِ خود را از تمامِ شهر پنهان کرده ام!
یوسفِ بی مشتری بازار میخواهد چه کار؟
هر کسی در خود فرو رفته ست دستش را نگیر!
کشتی مغروق سکاندار میخواهد چه کار؟
نقشه هایم یک ب یک از دیگری ناکام تر ...
این شکست مستمر آمار میخواهد چه کار؟!
در زمان جنگ؛دشمن زود اشغالش کند
شهر مرزی جاده ی هموار می خواهد چه کار؟
کاش عمر آدمی با مرگ پایان میگرفت..
مردن تدریجی ام تکرار میخواهد چه کار؟
بعد از این لطفی ندارد حکمرانی بر دلم ..
شهر ویران گشته فرماندار میخواهد چه کار؟