از حال او نپرس که دیری تکیده شد
با خاطرات یخ زده اشکش چکیده شد
تاثیر یک غزل ، غزل عاشقانه بود
چون بازتاب روز طلایی دمیده شد
این رشته اتصال ِ دو قلب ملتهب
درگیرودار درد نماند و بریده شد
باهر نگاه خسته به سیگار برگ او
لبخند سرد بر خط لبها کشیده شد
در فکر خلق یک غزل عاشقانه بود
دلهای واژه ها نشکست و قصیده شد
اورفت و رفت تا که به آسودگی رسید
این ماند و در حوالی حسرت خمیده شد
# فهیمه خلیلی