«شعر٩»

فهمید دارم حسرتی ، داغی ، غمی ، فهمید

از حجم اقیانوس دردم ، شبنمی فهمید

می گفت یک جایی دلم دنبال آهوئی است

فال مرا فهمی نفهمی ، مبهمی فهمید !

این کولی زیبا دو ماه از سال می آمد

وقتی که می آمد تمام کوچه می فهمید

امسال هم وقتی که آمد شهر غوغا شد

امسال هم وقتی که آمد عالمی فهمید

او داشت هفده سال یا هجده ، نمی دانم

می شد از آن رخسار زرد گندمی فهمید :

” مو فالگیرم ، اومدم فالت بگیرم، های “

فهمید دارم اضطرابی ، ماتمی ، فهمید

دستم به دستش دادم و از تب ، تب ِ سردم

بی آنکه هذیان بشنود از من ، کمی فهمید :

” بختت بلنده ، ها گلو ! چشمون شیطون کور

راز تونه گفتم پرینو آدمی فهمید “

هی گفت از هر در سخن ، از آب و آئینه

از مهره مار و طلسم و هر چه می فهمید

با این همه او کولی خوبی نخواهد شد

هر چند از باران چشمم نم ، نمی فهمید

می خواند از آئینه راز ماه را اما

یک عمر من آواره اش بودم ، نمی فهمید !

                         خدانگهدار همگي خوش باشيد 

ببخشید

مساله ای پیش اومده؟

چقدر زیبا بود این شعر 

سلام مهربون جان 

الان پست زیبا ‌‌و باارزش شما رو دیدم 

ممنونم که اینقدر صبورانه زحمت این پیام امید بخش رو کشیدید 

بعد از اینکه ظهر از تاپیک رفتم بیرون کلی گریه کردم 

سبک شدم 

رها شدم 

جون گرفتم 

سرپا شدم 

نفسام سنگین نیست و آب دهنم و قورت میدم تلخ نیست، این نشونه اینه که بغض ندارم

دوستتون دارم

عکس کربلا رو دیواره 

انگاری با من حرفی داره 

هی سر به سر من میزاره 

هی به من میگه نیا حرم 

            بخدا منم یه نوکرم 

               کربلا نرم کجا برم ....‌.‌............

در غروبی میان آتش و دود 

       پسری را به نیزه ها بردند

روز ما شد سیاه از وقتی 

      سحری را به نیزه ها بردند

بی تعادل شد آسمان ،یعنی

      قمری رابه نیزه ها بردند

همره شیر خواره ای انگار

      مادری را به نیزه ها بردند

چشم زینب اگر که کم سو شد

       نظری را به نیزه ها بردند

دختری بین خیمه شد تنها

       پدری را به نیزه ها بردند

چه بگویم زماتم زینب

      چه سری را به نیزه ها بردند

اصغری را به نیزه ها بستند 

      اکبری را به نیزه ها بردند

🖤🖤         🖤🖤      🖤🖤

@ترنم_ترنم  

عزیزم زیارت عاشورا رو خوندم 

نفر اول خودتون بودین دیگه ؟

انشالاه حاجت روا شی و هر چی تو دلته خدا بهت بده 

فقط ی چی مدیون تو و بقیه نشم 

من میشه بدون وضو بخونم ؟؟؟؟؟الان ک هم ارایش داشتم هم لاک حوصلم نگرفت پاک کنم😖 

روزای بعد هم نمیتونم قول بدم اینا پاک شه 🙊

تاپیک خودش تگت میکنم 

خورشید روی قله نی آشکار شد

کوچکترین ستاره سر شیر خوار شد

ناموس حق به ناقه عریان سوار شد 

هشتاد وچهار خسته به هم ،هم قطار شد

زیبا ترین ستاره ی دنباله دار شد

در این مسیر نور جلو دار زینب است

چشم ستاره دربه در جست وجوی ماه

بر روی نیزه دیده ی زینب گرفت راه

مبهوت می نمود به سر نیزه ای نگاه

آتش کشید شعله زدل تا کشید آه

که ای جان پناه زینب واطفال بی پناه

راحت بخواب چونکه پرستار زینب است

از نای من به ناله چو افتاد نای نی

عالم شنید  از پس آن های های نی

تو بر فراز نیزه ومن در قفای نی

ان قدر سنگ خورده ام از لا به لای نی

تا اینکه یافتم سرت از رد پای نی

هجران توست آتش ونیزار زینب است

زینب کجا وخنده یاشرار یاحسین

زینب کجاوکوچه وبازار یا حسین 

زینب کجاومجلس اغیار یا حسین 

زینب کجا واین همه آزار یا حسین

زینب کجا وطشت سر ویار یا حسین 

در پنجه های بغض گرفتار زینب است 

🖤🖤🖤🖤🖤🖤🌹🖤🖤🖤🖤🖤🖤

میشه برام دعا کنین یا صلوات بفرستین حالم خیلی بده 

ای جان 😞❤

چرا آبجی ؟؟😞

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💞

نمیدونم یکساعتیه بیحالم سرم سبکه دست و پام یخ 

بهتر نشم میرم دکتر 

ممنون عزیزم 

ان شاءالله بهتر بشی آجی زود، ای بابا 😞