بچها من یه بچه سه ساله دارم
همیشه میخاستم طلاق بگیرم از بس مادرم میگف وقتی طلاق گرفتی باید فلان کنی چنان کنی سنگین باشی بعدشم زود عروس شی میگفتم بدتر میشه زندگیم میفتم تو زندان انگار
حالا از شوهرم دیگه بریدم
شوهرم دوسه هفتس میره یه جایی یه کار 24 ساعته فقط 2 ساعت میاد خونه طرف صبح
ب مادرم نگفتم دوسه هغتس تنها با بچم توی خونم خوابیدم شبها درارو قغل کردم و خوابیدم
حالا امروز مادرم فهمیده بهش گفتم دیدی نترسیدم دیدی طوریم نشد تنها بودم بعد از طلاقم میخام تنها باشم
ک زده ب گریه و داد و بیداد ک تو ابروی مارو میبری پشت سرت حرف درست میشه تنهاباشی میان سراغت ادمای مزاحم میان توی خونت و...
بچها خونه بابام کوچیک و یه خوابس یه اتاق 3 در 4 داره فقط ک داداشمم اونجاست من بخام بعد طلاق برم پیششون خیلی سختمه بچم اصلا جا نداره واسه هیچی
خوشمم نمیاد یکی شبها بیاد کنارم بخوابه مثلا داداشن بیاد بعد صب ساعت 6 بخاد پاشه بره سرکار منم بیدار شم بچم بدخاب شه اصلا دوس دارم مستقل باشم
مادرم وقتی توی خونشم بودم خیلی اذیتم میکرد میگف حق نداری موهای جلو سرتو کوتاه کنی این ینی ک شوهرمیخای
فرم مدرسه مون مقنعه کرم بود میگف باید چادرتو جوری بپوشی ک مقنعت اصلا مشخص نشه چ رنگیه
توی ابتدایی یه مانتو هایی برام میخرید انقدددد گشاد بودن ک الانم برام گشادن همه مسخرم میکردن ب مادرم میگغتم این گشاده نیگف میخای کو. نتو نشون بدی مانتو تنگ میخای؟
الانم از صبی گریه راه انداخته میگه من شده میام تو کوچتون میخابم تو تنها نباشی شبامن دارن سکته میکنم من دق میکنم تحمل ندارم باید هرچی گفتم بگی چشم
😐
انقد اعصابمو خرد کرده حالم داره بد میشه فشارم زده بالا😢