من در هفته یبار خونه بابام میرم اونم شب باندازه دوساعت میشینیم ،اما انقد بهم چشم ابرو میاد ک جمع کن برو دیگه ،منم باید به شوهرم بگم پاشو بریم و اونم بهش برمیخوره ،شوهرم ی دستشویی خونه بابام میره بابام پشتش چپچپ نگاه می کنه میگ زودتر مانتوت بپوش برو ،این چرا اینجا رفت دستشویی برو خونتون، فرداش زنگ میزنه شوهرت کف پایش کثیف بود سرامیکا سیاه شدش ،
یا یبار هم نمیشه بگ شام وایسید اگر هم بشه املت جلومون میذاره ، اون یکی دامادمون فهمیده حتی غذا در حال جوشیدن رو گاز باشه نمیخوره میره بیرون ساندویچ میخوره