حدود دو سه سال پیش وقتی از دانشگاه برگشته بودم خونع زنگ درو زدم وقتی برگشتم دیدم ی پسری با کت چرمی پشت سرم تکیه داده ب دیوار و لبخند میزنه انگار خل و چله یچیزی گفت منم نفهمیرم گفتم بله؟دوباره تکرار کردباز نفهمیدم و این بار با شدت خودمو پرت کردم تو خونه و درو بستم رفتم خونمون ب مامانم گفتم از پنجره نگا کردیم ولی کسی و ندیدیم شایدم زودتر رفته بود اما نفهنیدم کی بود و چیکارم داشت😟
ای متقلب😄😄😄
بسم الله
وای چه ترسناک چرا گفتی من میترسم
اجنه بوده دیه لنگاشو نگا میکردی
حتما منتظر دوستش بوده بنده خدا
خخخخ چ باحال 😎
من عااااشق اینجور اتفاقام 🤩🤩
اینکه خوبه دوستم ۸ سال ی مزاحمی تلفنی داشت که شمارش نمیفتاد همه چی دوستمو میدونست حتی میگفت کجا نشستی چیکار میکنی یا میگفت الان پاتو دراز کردی یا چیزای دیگه
از مابهترون یکم دوستمو اذیت میکنن حتی الان پسر داره هم ی وقتا به شکل هاله بهشونو میبینه
ی بار کمد لباس بچشو انداختن روش ی جا رفته بهش گفتن اونا میخان باهاش ارتباط برقرار کنن اما تو نمیخای
دوستم میگه قبلنا میخاستم اما از وقتی بچه دار شدم بی خیال شدم
دوستم میگه هنوز نمیدونم اون پسره کی یود چطوری همه چی زندگیمو میدونست دوستم خیلی باهاش راحت بود
هیچ وقت نفهمید کی بود هیچ وقت
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
25 ثانیه پیش
25 ثانیه پیش
26 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
