اره خوندم تاپیکتو
باباتو بیخیال
برو مستقل شو
به باباتو شوهرتم بگو من نمیتونم زندگی کنم
خیلی مردید خب با هم زندگی کنید
به نتزس از مستقل شدن و بروووووووو
تاپیک قبلتو که خوندم انگار خود منی چهار سال پیییش
بذار باباتو شوهرت هر کاری میخوان بکنن اما تو تصمیمتو بگیر و پیش برو
اتفاقا بارها گفتم بربد باهم زندگی کنید شوهرم حرفی نداره فکر کنم برا جدایی روزی صدبار میگه بریم؟ جدا بشیم هر بار تو دعوا زنگ میزنه به بابام که بیا ببرش آن حالم از بابام بهم میخوره که اینقد ضعیفه بدبخت
منو ببین..اینا شیر و بارخودشونو.میشناسن چه بچه ها تربیت کردن..اگه پیش،پیش،بفکرنباشن بوی گندکاریشون جهانو.برمیداره و طبل،رسوایی شون.میفته..خبردارن پسراشون.چه مرگشونه بخدا که دست بکارن
بگو مگه بابام باهات میخواد زندگی کنه ببرتم نیازی به وکیل وصی ندارم
اون چون مطمینه بابات نمیذاره داره میتازونه
تا میتونی محکم باشو حالی شوهرت کن که مصممی
شوهرت میدونه تو رو از دستت نمیده تا وقتی دستاویزه پدرتی
قاطع نشون بده که نمیخوایی باشی
اون نقطه ای که احساس کنه تو رفتنی هستی سگ درگاهت میشه
خوندم شرایطت یکم سخته واقعا پدرت باعث بدبختبته شک نکن اگه پشتت درمیومد شوهرت نمیتونست انقد اذیتت کنه ولی حالا که پشتت نیست توهم اصلا به اونا فک نکن مهریه رو بگیر توشهر شوهرت خونه بگیر بعدشم میری سرکار واسه خودت زندگی میکنی خودتو فقط نجات بده ازاین زندگی وگرنه مریض میشی
اره بابا مادر شوهرم از خاطراتش میگفت پیش پسرش که یکبار ساعت دو نصف شب بخاطر رابطه به بابات گفتم نه اونم منو انداخت بیرون تو کوچه از ترس ابرو و همسایه ها نبینن التماس کردم و به غلط کردن افتادم تا راهم داد خونه دیگه بهش نه نگفتم 😐پیش پسرش میگفت
اشکالی نداره هرکسی اشتباهی داره ولی الان دیگه خیلی جدی ومحکم باهمشون برخورد کن بگو به بابات من که نمیخوام سربارت بشم زندگی خودمه دخالت نکن نذار دیگه شوهرت انقد بهت نامردی کنه ،امیدوارم زودتر مشکلت حل شه مهریتو وطلاقنو بگیری یه زندگی اروم شروع کنی
دنیادارمکافات خونست فقط بایدصبرکنی
ب نطر منم مهریه تو بگیر برو مستقل شو
