من دوساله با یه پسری آشنا شدم از زمان خدمتش تا الان که هفت ماهه میره سرکار هربار سر ی سری اختلاف ها باهم دعوا کردیم و من کات کردم ولی باز برگشت نه حرف از ازدواج میزنه نه خاستگاری نه من حرفی میزنم نمیدونم تهش چی میشه نمیخام خودم باهاش مطرح کنم که غرورم بشکنه به نظرتون چیکار کنم زودتر تکلیفم مشخص بشه از دوستی خسته ام واقعا خاستگارم که برام میاد تمرکز ندارم بارها باهاش دعوا کردم گفتم تو منو بازی میدی دوسم نداری به فحش کشیدمش میگه اینجور نیست تهمت نزن و... باز میاد تو زندگیم ولم نمیکنه و رابطه رو هم علنی نمیکنه کلافم
گفتم قبلا میگه چیکارس کجا کار میکنه تا میگم یا مسخره میکنه یا میگه هول شوهری یا میگه پول دوستی یا می ...
بگوبالاخره ادم تا ی سنی خواستگارداره و وقتی موقعیت و پسرخوب و پاک بیادچرا دس رد ب خوشبختیم بزنم ..بگوهرجوردوس داری فک کن خونوادم دوس دارن خوشبختیم ببینن
بگوبالاخره ادم تا ی سنی خواستگارداره و وقتی موقعیت و پسرخوب و پاک بیادچرا دس رد ب خوشبختیم بزنم ..بگ ...
من همش صبر کردم گفتم بره سرکار یکم پول جمع کنه که نگه پای من نموند ولی الان واقعا دیگه از دوستی و تو روی خونوادم وایسادن سر جواب رد به خاستگارام خسته شدم