خب حالا چرا بنظرتون یک موجود سیاه اومد تو خواب مامانم چون برامون یک جادو درست کردن به نام سحر السود ...
من تازه ازدواج کردم یکی بهم دعا داد گفت واسه خوشبختی منم ازش انتظار نداشتم قبول کردم بعد اون هرشب یکی میومد لباس سیاه اما شکل شوهرم کاری کرده بود نزدیک شوهرم نمیرفتم میگفتم تو جنی بعد لباس سفید میومد رو مبل مینشست لبخند میزد شوهرم به مامانم گفت چقد گریه میکنم میترسم مامانم بیچاره ترسیده بود گفتن دعایی شدی یادم اومد دعایع طرف ودادم مامانم گفتم فلانی داده بازش کردم سوره قرآن بود که پاره بود بردن سید اون گفت بندازین بره من واسش دعا میکنم به خدا از پیش سید اومدیم من اون سیاه ودیدم رو موتور نشسته بود لبخند زد وبای بای کرد،،،دیگع ندیدم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزيزم مهم نيست كه تو با اون رابطه داشته باشي يا نه همين كه برات دعا بگيره موكل دعا مياد اذيتت ميكنه ...
خدا لعنتشون کنه،،اره منم تا ظهر میخوابید م دقیقا ساعت ده تا یازده ظهر میومد هر روز ،،،هر کاریم میکردم نخوابم نمیشد تا مامانم رفت پیش سید دعا کرد دیگه نیومد،،اما یه بار مثل شوهرم میومد من باهاش حرف میزدم اوت لبخند میزد جواب نمیداد یهو میوند رو گلوم مینشست