من فک میکردم هرکی باس.نش بزرگتره ینی خیلی پی پی داره😂😂😂😂😂😂😂😂
مراسم ترحیم داییم یکی از فامیلا گوشواره شو سر مزار گم میکنه
دخترش با من و دخترخاله هام هم کلاس بود
فرداش تعریف کرد مامانم طلاشو سر مزار دایی تون گم کرده
منم با همراهی دخترخاله هام سر به سرش گذاشتیم آره ما دیدیم و پیدا کردیم دادیم به مامور اونجا و خلاصه ازین چاخانا
کلا این دوست مونم خُل تشریف داشت
رفته به مامانش گفته
اونم پاشده رفته اونجا طلامو بدین 😑😑
مشخص شد که قضیه چاخانه، رفته بود سراغ خاله م
خاله مم نامردی نکرد و گفت :
دخترای من اصلا اهل این کارا و دروغا نیستن
همش زیر سر زهراست
آخ آخ اگه بدونین چقدر داداشام دعوام کردن 😣😣😣
چقدر من شرمنده ی اون خانومه شدم
خاله هه هم که خاله ای رو در حقم تموم کرد
این قضیه برا ۱۷ سال پیشه
هفت هشت سالم بود می رفتم سوتین مامانم و میاوردن توش پر میکردم از دستمال میبستم واسه خودم چه ذوقی میکردم
رفته بودیم خونه ی عموم لامپ اتاق شون رو در اوردم قایم کردم،دفعه بعدی که رفتیم اونجا رفتم بستم .
خاطره دوستمه که اینجاس:
هجده سالم بود
تاره فهمیده بودم که زنو مرد چه فرقی با هم دارن ولی نمیدونستم بچه چطوری دنیا میاد😂یه بار مادرم داشت یه چیزی میگفت. برگشتم گفتم من همه چیو راجع به زنو مرد میدونم.مامانمم گفت ینی حتی میدونی اون جعبه ها چیه تو کشوی بابات؟😂
دوستمم گفته آره
نگو اون منظورش جعبه ریش تراش بوده
بعد از اون روز دیگه خانوادش باهاش سر سنگین شدن😂😂😂
خواهرم بچه که بود فک میکرد هرکی که تو صورتش جوش دربیاره دیگه ازدواج میکنه اینم پشه به صورتش زده بود فک کرده جوشه پیله کرده بود من جوش دراوردم میخوام با پسر خالم ازدواج کنم
من تومراسم عقد خالم تو پاساژ بچه هامیرفتن بیرون از مغازه منم میرفتم باهاشن ولی وقتی دیدم اونور پاساژ پشت نرده ها پسرا نگام میکنن دیگه نرفتم بااینکه خ دلم میخاست بازی کنم اما غیرتم اجازه نداد 6سالم بوده بعداتوفیلم عقددیدم چ کوچولوام و اون پسرای جوون چرابایدبهم نگامیکردن؟ خلی بودم براخودم الانم حسه همونه فقط 14سالی بزرگ شدم دیگه الان ممکنه کسی مزاحم شه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
53 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
