اما یه وقتایی از دوست داشتن زیاده ها، شوهر من یه مدت انقدر خیانت دیده بود که حتی به منم شک کزده بود، تمووووم دوستاش طلاق کرفتن، بعد دوستاش هی به شوهرم میگفتن زن توام ولت میکنه و میره و...
بعد چندتا پسرعمو و پسرخاله و...باز طلاق و خیانت و....
ناخودآگاه شک کرده بود، بعد که رفتیم سر زندگی فهمید من اونجوری نیستم الان بیشتر از چشماش بهم اعتماد داره ، همه جا تنها میرم ، شبا تا دیر وقت گوشی دستمه اصلا نکاه نمیکنه ببینه چکار میکنم
گوشیممیذارم کنارش و میرم حموم، شارژی که میرم با شارژی که بر میکردم یکیه، اصلا دست نمیزنه