شوهرم هر بحثی ک بینمون میشه میگی ناراحتی راه بازه برو وسایلت جمع کن برو خونه بابات ،میگ اینجا خونه من اونی ک باید بره تویی ،باباتم قبولت نمی کنه بدبخت ،حرف اضافی بزنی از خونه پرتت می کنم بیرون بری تو راه پله بخوابی ،غرور نداری اگیذره داشتی تا الان رفته بودی چی میخوای از من ک نمیری راحت شم من گوشم دروددروازه می کنم چون فرداش یادش میره و آخرش میگ رفته بودی رو اعصابم اینا و گفتم ، یا حتی بیام لباسمو بردارم میگ رفتی حق نداری دیگ پات بذاری تا روز دادگاه وسایلم برات میفرستم خونه ننت 😩خوددانی ،
فرداش ک میشه دیگه دل و دمغ ندارم ک بخوام کارای خونه رو بکنم ۲۸سالمه اما این حرفارو ک میشنوم احساس می کنم کلفتشم .افسرده میشم میخوام فقط بخوابم شب ک میاد میگه صبح تا شب خونه ای ی دست به خونه نکشیدی طویله درست کردی 😭