«شعر ٣»

شعر مادرشوهر

مادرشوهر خوبم من و صدا میزنه 

یه جوری که انگاری تشنه ی خون منه

باید برم به پابوس وگرنه زاره کارم

میگه چی شد دوباره چرا شوره ناهارم

آخ که شبیه ماره نیشای تند و تیزش

ماشالله چه زبونی با اون جثه ی ریزش

پس می زنه با پا و پیش میکشه با دستاش

مرددم چه جوری تا بکنم با حرفاش

ادامه ندارد .😑😑

ماه چین . خیلی بداهه

مادرشوهرتو نو بدید دست خانمای نینی سایتی😆😆

می بینی چه شَبِ ساکتی است؟

انگارهیچکسی دردنیانیست!

یاشاید،من دردنیای هیچکسی نیستم...

نام توچون قصه هرشب

می نشیندبرلب من...

غصه ات پایان ندارد،،،

درهزارویک شب من!.!.!

مغرور بودن با عقده ایی بودن خیلی فرقشه......!⭐💎

انچه خوبان همه دارند...تو یکجا داری

اوه اوه 😥

ازهمین شعرای بداهه واسش بخونین نرم میشع😕 

دستهایت 

میهمان کدام گندمزارند؟!

نانِ تمام نانوایی‌های شهر

عطر تو را می‌دهند 

انتظار بس است

باید بروم

بایدچمدانم را بردارم

زنگ ساعتم را 

به عادتِ دیرینه

به وقتِ چشمهایِ تو کوک کنم

و صبح زود راهی شوم

بسان کولی‌های عاشق

خانه به خانه

کوچه به کوچه

دشت به دشت

و مزرعه به مزرعه

رد پای دستهایت را 

از سبزه ها و پرچین‌ها بگیرم

تا برسم به نشانی آن گندمزارِ خوشبخت

و جانِ بی قرار و خسته‌ام را 

بسپارم به دست های مهربان تو

راستی 

هیچ می‌دانی

دستهایت قبله گاه من است

به دستهایت که می رسم

تمام می‌شوم ...

کاش نائل میشدیم هر روز به دیدار مدیر

تا ببینم شادی از لبخند سرشار مدیر

من بعنوان یکی از عضوهای این گروه

قدردانی میکنم از نحوه کار مدیر

هیچکس از چشمهای تیزبین  اعتصامی دور نیست

واقعا احسنت دارد علم آمار مدیر

در مدیریت عملکردش چنان خوب است،  او

سایرین در حیرتند از کار و کردار مدیر

این دعا بعد از سلام هر نمازی واجب است

بشکند دستی که دارد قصد آزار مدیر

چهره اش مانند لامپ یکهزار و سیصد است

چشم را باید ببندی وقت دیدار مدیر 

  مثلا     خنده تو    قاتل   جانم      بشود

 این دل انگیزترین قتل جهان خواهد بود😊💖💖

چه قشنگ.

خوب بود😆😆

میگم‌ دوست جان خدایی یکی ازاین شعراتو برای مادرشوهرت بخون باور کن‌عاشقت میشه ازما گفتن بود👏👏🤩🤩🤩🤩❤❤

داداش تاپیک قبلیمونو هم به خاطر ریپ کردن و شوخی های بی جای جنابعالی ترکوندن حواستو جمع کن