بيخيال عزيزم بيخيال.......
مادرشوهر من تو سه سال عقد يه حرفايى بهم زد و يه کارايى کرد
که اگه بگم مادرشوهراتونو سجده ميکنين
من خيلى اذيت شدم همش نفرينش کردم
بعد واگذارش کردم بخدا
ولى خيلى اذيت بودم حرفا و کاراش مثل يه قطار سريع سير تو ذهنم ميچرخيد........
امااااااا همين چند وقت پيش بود که پيش خودم بخشيدمش تا اينکه آرامش بگيرم
الان خدا رو شکر حالم خيلى خوبه وديگه از حرف هيچ کس ناراحت نميشيم
و رويه زندگيمو با طرف مقابل عوض ميکنم
من ياد گرفتم تو دنيا ارامش تو زندگيت بالاترين ارزش براى خودته......