برم یا بمونم وبرای ادامه زندگیم بجنگم؟؟؟

عزیز دل من. تو این شرایطی که هستی جدا شدن اصلا راه حل خوبی نیست. همه مردا کم و بیش سر این مسایل نق میزنن. و اینکه هر جور شده آزمون وکالت بده و برو دنبال آینده شغلی خودت. به هر حال یه شغلی واسه خودت دست و پا کن. اصلا به حرف شوهرت گوش نده که نمیزاره بری سرکار. هفته اولش نق میزنه بعدش درست میشه. 

فقط آرامش خودتو حفظ کن. واسه دختراتم اینجوری بهتره.

عجب آدمی هستی اسی 

من یه بار فقط یه بار تو دوران عقد داشتم با خواهرم درد و دل میکردم که یه چیزی از گذشته رو کوبوند تو سرم، سر کوفتم زد 

الان سه سال عروسی گرفتم حتی یه دفعه با خواهرم دیگه درد و دل نکردم، یا از زندگیم چیزی بهش نگفتم 

فقط بخاطر سرکوفت 

تو انقد از خواهرت بدی دیدی، حالا میخوای ب طناب همون بری تو چاه؟ 

ناراحت نشیا، خونواده ات خیلی داغونن بعد اصرار هم دارن ک بری وکالت بخونی؟ اصلا کمکت بچه ها تو نگه میدارن ک تو بتونی درس بخونی؟ من ک فکر نمی‌کنم 

نظر منو میخوای 

بچه هات خیلی کوچیکن

نمیرسی هم درس بخونی هم خونه داری و بچه داری کنی 

فعلا اوضاع آشفته خونتو درست کن، رابطتو با شوهرت کاملا خوب کن 

بععععد فکر درس باش 

همه زندگیت قاراشمیش شده این وسط وکالت از کجا اومده 

بشین خونه داریتو بکن عین طلاااا

بچه هات از آب و گل در شدن برو ادامه تحصیل بده 

ببین خونه خودت باشی خیلی بهتره به خاطره بچه هات مخصوصاکه دخترن..توکه میگی خونه بابامم یکسره جنگ وجداله..پس مثل خونه ی خودت .ولی خونه ی خودت حداقل خانوم خونه ی خودتی.نکه ادم بری خونه بابات میترسی تاسریخچال بری چون من که اینجوریم...ولی ازطرفی هم خوبه قهرکنی بلکه شوهرت ادم بشه

لایک

عزیز ببخشید اینجا ازت مشورت میخوام باشوهرم اصلا دعوا نداشتم الان زنگ زده هر چی از دهنش در امده داره میگه به نظر شما دوتا دخترم بردارم برم خونه بابام یانه

خدا رحمت کنه امواتتو

یعنی همینجوری؟ یهویی؟ خب بزاری بری که نمیفهمی چی شده

نه عزیز همینجور الکی زنگ زدهداره اینجور میگه همش فتنه زیر سر خواهرش خداکنه خیر نبینه خدا ریشش از زندگی ما بکنه بیشعور

نرو، صبر کن بیاد ببین چی به چیه، زندگی رو که ادم همینجوری ول نمیکنه بره عزیزم، کلی براش زحمت کشیدی، صبر کن بیاد ببین چی شده، بعدم سعی کن منطقی تصیمیم بگیری، اگه واقعا زیر سر خواهرشه که باید خیلی زرنگ باشی و این وسط همه چیز رو به نفع اونا ول نکنی بری، ولی اگه دیدی ول کردن برای زندگیت مفیده بزاره برو

ببین بعضی مردا بزاری بری عین خیالشون م نیست یا اگرم باشه مرد منت کشی و جلو اومدن نیستن

ولی بعصی مردا از حرف رفتن هم میترسن، دیگه خودت بهتر میشناسیش

درسته عزیز شما داستان زندگیم رونمیدونی براتوضیح میدم شوهرم رفته جاده ولی وایمیستم تا بیاد ببینم جریان چیه ،الان 8سال زندگی کردم دوتا خواهرشوهر زندگیم دخالت میکنن به شوهرم میگن نزار بره جایی نزارخونه مادرش بذه صبح از سرت فره میشه خودش بیست چهار ساعت خونه باباش فقط برای خواب میره خونش بعدسرکارش بادعا نویسا هست برامون خیلی دعا درست میکنه خودم دیدم چقدر به اب دادم بعد کارش اینه تابتونه توزندگی مردم دخالت میکنه بعد شوهرمن گوشی هرکی هرچی بگه باورش میشه زنگ میزنه شوهرموپر میکنه بهش میگه نزار بره خونه باباش این اخر فره میشه ازسرت

ای وای، خوب فکرات رو بکن، ببین اگه رفتن جواب میده بزار برو

بعد عزیز من خونهپدرشوهرم زندگی میکنم حتی یک اتاق براخودمون نداریم اینها نمیگذارن بریم خونه بخریم یاکرایه کنیم من شدم کلفتی از اینهالباس بادست باید بشورم غذادرست کنم جلوشونبزارم حتی ظرفی که خودشون نون خوردن نمیشورن جاروباید بکنم اشپزی بکنم اگر روزی مریض بشمنتونم کارکنم زنگ میزنه شوهرموپور میکنه فتنهرو میکنه از سرم به خدا دیوانه شدم واگذارشون کردم به تیغ برنده ابوالفضل عباس چون خیلی زجرکشیدم دارم میکشم

عزیزم، اینجوری که خیلی سخته، کسی نیست حمایتت کنه، گوش شوهرت رو بپیچونه، بگه این زندگی نیست ساختی برای زنت، چه میدونم یه برخورد جدی باهاش بکنه

اره عزیز تصمیم همینه از جاده امددیدم داره دعوامیکنه میرم 8سال دارم میسوزمومیسازم اصلا پشت مانیست