من خاطره ام خيلى مثبت ١٨ هست مزاحم تلفنى بى ادب داشتيم كه حرف خيلى زشتى زد و من معنيشو نميدونستم
اومدم سر سفره بابام گفت كى بود چى ميگفت گفتم يه مرده بود نميدونم چى ميگفت اينو گفت:بعد جمله شو گفتم بابام خنده اش گرفته بود سرشو انداخته بود پايين
بعدا كه بزرگ شدم فهميدم كه چه گندى زدم