بچه ها داداشم توی فروشگاه مدیرفروشه
خیلی پسرخوب٬خوش اخلاق وخوشتیپیه
همیشه بش میگم خوشبحال همسرایندت....
توی محیط کارشم واقعا همه بش احترام میذارن ودوسش دارن به خاطر شخصیت واخلاقش
منم گاهی اوقات میرم محل کارداداشم براهمین اکثر همکارشو میشناسم
چندوقتیه که یکی از همکارای خانمش که یه دختر
واقعا نجیب٬خوب وخوش قیافه ای هست عاشق داداشم شده هروقت من میرم اونجا سریع میاد پیش منو کلی باهام حرف میزنیم یعنی یه جورایی باهم دوست شدیم تا داداشمو میبینه نمیتونه چشم ازش برداره هروقت منو میبینه از هنراش تعریف میکنه وبارها غیرمستقیم بهم فهمونده که عاشق داداشمه
منم چون دیدم واقعا دخترخوبیه به داداشم گفتم بیابریم خواستگار فلانی خیلی دخترخوبیه
اما داداشم میگه میدونم خیلی خانم ونجیبه اما من بش علاقه ندارم خیلی دلم برادختره میسوزه چون میدونم بدجورعاشقشه چون خودمم دخترم احساسشو میفهم حالا موندم چیکار کنم اگه بش بگم به داداش گفتم بیایم خواستگاریت وقبول نکرده که خیلی بدمیشه اگه هم بش نگم هروقت منو میبینه بازبون بیزبونی از عشقش به داداشم میگه وازم انتظارداره کاری براش بکنم
راهنماییم کنید چیکارکنم؟؟