2777
2789
عنوان

بیایین یه ماجرا رو بگم

248 بازدید | 21 پست

واسمون یه همسایه جدید اومده ، روز اول که خانومشو دیدم بچه کوچیکش بغلش بود میگفت شوهرم تا همین چند وقت پبش با منو بچم حرف نمیزد ، چون ازم خاسته بود سقطش کنم

طفلی نه ماهشه پسره ، دوتا بچه ۴ و۶ ساله دیگه هم دارن تا اینکه سه روز پیش

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خانومه یهو جیغ و داد با لباس خونه زد شیشه های درو شکوند بعد فرار کرد ، بچه هاش هم گریه گریه دنبالش که باباهه بچه کوچیکش رو سپرد بما رفت اونیکیا رو پیدا کرد، الان سه روزه آقاهه تک و تنها داره ازشون نگهداری میکنه ، کوچیکه یکسره بغلشه ، این خانم که بزور بچشو نگه داشته چرا پس ولش کرده حداقل شیرخوارش رو میبرد😢

حتما شوهرش خاسته بکشدش

نه شوهرع فقط نگاه میکرد، بعد که زنه رفت مرده میگفت زنم وسواسه روزی سه بار بچها رو حموم میبره میسابه جون تو تنشون نموندع ، وقتی آقاهه جلوشو گرفته زنه عصبانی شده

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز