با شوهرم قهر بودم منو برده بود بیرون داشت واسم بستنی قیفی😒میگرفت ،منم دلم ازش پر،پر ها، بعد یه زوج عاشقو دیدم که دختره دستش یه شاخه گل بود و میرفتن، گفتم ااای خدا ، اگه منم با عشق اولم ازدواج میکردم الان وضعم این بود 😕، آقا یکم رفتیم جلوتر یهو عشق اولمو بعد از ۱۰ سال دیدم(عکساشو تو پیج اینستاش دیده بودم) ، دیدم اون از من لش تره با دمپایی آبی که میکشیدش زمین بصورت پلش داشت با زنش میرفت، اصلا تصوراتم بهم ریخت
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...