سلام. هر شب تو دفترم مینویسم امروز اینجا. خدا جون امروز روز خوبی بود.بازم یادم رفت بودنتو و ارامشم به هم خورد. خدا جون شرمنده ام ک گاهی یادم میره هستی. حالم خراب میشه بعد یادم میاد تو رو فراموش کردم. چطور ممکنه ی نفر همیشه ارامششو از یجا داشته باشه ولی باز یادش بره؟ چطور ممکنه حالش ک خراب شد یادش بیاد ک حال خرابش بخاطر فراموش کردن توعه؟ خدا جونم خدای بی نظیرم میدونی مثل چی میمونه؟ مثل این میمونه هر روز وقتی گشنت میشه میری فلان جا غذا میخوری هم ادرس اونجا رو داری هم هر وقت بخوای بازه هم پولشو داری هم راه رسیدن بهشو میدونی ولی از گشنگی گریه میکنی و یادت نمیاد میتونی بری اونجا و گرسنیتو بر طرف کنی!!!عجیب نیست؟
خدای بزرگم من شرمندتم از اینکه این همه علامت جلوم گراشتی ک یادت بیوفتم ولی نمیبینم چون تو چیزایی ک نباید غرقم. خدای بینهایتم،خدای جانم میدونی چقد شرم میکنم وقتی میبینم هر طرف نگاه میکنم یه چیزی هست ک نو رو نشونم میده ولی من دارم ب این فکر میکنم چی ب شوهرم بگم ک و چجوری باهاش دعوا کنم یا حرف بزنم ک فلان مشکلم حل بشه و یادم میره تو هستی؟
یادم میره تو فقط کافی هستی برای خواستن؟