از بس که من سرکشم ، هاها ، درسم ایشالله امسال تمومه بعدش اگه خدا بخواد به داد دل این جوون برسیم ، راستیتش میترا جون من ١٩ ١٨ بودم باهم دوست شدیم من کلا می خواستم ادمهای دیگه ای رو هم امتحان کنم ولی اخرش فهمیدم هیچ کس به اندازه نامزدم من رو نمی فهمه ،،. خخخخخ
من و خداسوار یک قایق 2 نفره شدیم...
من اشتباه کردم جلو نشستم و خدا عقب...
سکان زیر پاى من بود و سر دوراهی ها دلهره میگرفتم... تا اینکه جایمان را عوض کردیم...
حالا آرام شدم و هر وقت از او میپرسم که:
کجا میرویم ؟؟؟؟
بر میگردد و با لبخند میگوید: تو فقط پارو بزن