دختر فامیلشون که فامیل خیلی دوره حدودا ۱۹ ۲۰ سالشه یعنی از شوهرم ۱۶ ۱۷ سال کوچیک تره شوهرم با این دختره وقتی بچه بوده خیلی جور بوده شوهرم یجورایی مثل عمو بوده واسش ده ساله اصلا از این فامیلشون خبر نداره دختره ۱۹ سالشه انقدر ارایش میکنه لنز میزاره شبیه ۳۰ ساله هاس قدو هیکلش جا افتادس پارسال تو مهمونی دیدمش احساس کردم داره واسه شوهرم عشوه میاد بعد ماه دیگه تو اینستا دیدم شوهرم فالوش کرده یکی دو تا دایرکتشونو خوندم شوهرم نوشته بود خیلیم خوشگلی....... بیخیال شدم گفتم بچس ولی به شوهرم گفتم دوست ندارم انفالوش کن چون جزو فامیل حساب نمیشه هم خیلی دورن هم رفت و امد نداریم با کلی دعوا شر انفالوو کرد، تا فهمیدم بعد یه سال باز فالووش کرده پسورد اینستای شوهرمو داشتم رفتم داخل اینستاش دختره استوری میزاشت شوهرم استیکر میزاشت تا امروز یه متن گذاشته بود شوهرم واسش نوشت دیوانگیتو عشقس دختره یه عکس با تاپ کلی ارایش گرفته بود متن گذاشته بود
💕💜😎والا الان خوشگل زیاد شده...قدیما دو سه نفر بیشتر نبودیم😎💜💕خدای مهربون هرکی امضام رو میخونه به قلبش آرامش بده اگه مشکل مالی داره مشکلش رو حل کن، اگه بچه میخواد دامنش رو سبز کن. اگه قرض داره قرضش رو ادا کن، اگه گرفتاره گرفتاریش رو رفع کن، اگه عاشقه به عشقش برسونش، اگه مریض داره خوبش کن، اگه خونه نداره خونه دارش کن خدای خوبم از غیب مال ونعمت براش ببار تو بزرگی من به عظمتت شک ندارم. همیشه کنارم بودی دستم رو گرفتی پناهم بودی، کنار این عزیز باش دستش رو بگیر پناهش باش. آمین
واااای خداااا،دیگه از این همه خیانت خسته شدم،مردا چجور موجوداتین😪
گرگ هر شب به شکار میرفت و بی آنکه چیزی شکار کند باز میگشت...شبی گرگ را ناراحت دیدم...با لاشه یک آهو در دهان به گله آمد!گرگ های گله شاد از این شکار او...پرسیدند چرا ناراحتی گرگ؟!!گفت:شبی در سیاهی بیابان چشمانش را دیدم؛دلم را ربود!هر شب به خواست پایم که نه به خواست دلم میرفتم تا تماشایش کنم...امشب محو تماشایش بودم که شنیدم صدای سگان ولگرد را؛دویدم...پریدم...زیر گلویش را گرفتم و دریدمش!!آنچنان دوستش داشتم که نمیخواستم ”سهم دلم”نصیب”سگان ولگرد”شود...
💕💜😎والا الان خوشگل زیاد شده...قدیما دو سه نفر بیشتر نبودیم😎💜💕خدای مهربون هرکی امضام رو میخونه به قلبش آرامش بده اگه مشکل مالی داره مشکلش رو حل کن، اگه بچه میخواد دامنش رو سبز کن. اگه قرض داره قرضش رو ادا کن، اگه گرفتاره گرفتاریش رو رفع کن، اگه عاشقه به عشقش برسونش، اگه مریض داره خوبش کن، اگه خونه نداره خونه دارش کن خدای خوبم از غیب مال ونعمت براش ببار تو بزرگی من به عظمتت شک ندارم. همیشه کنارم بودی دستم رو گرفتی پناهم بودی، کنار این عزیز باش دستش رو بگیر پناهش باش. آمین
گرگ هر شب به شکار میرفت و بی آنکه چیزی شکار کند باز میگشت...شبی گرگ را ناراحت دیدم...با لاشه یک آهو در دهان به گله آمد!گرگ های گله شاد از این شکار او...پرسیدند چرا ناراحتی گرگ؟!!گفت:شبی در سیاهی بیابان چشمانش را دیدم؛دلم را ربود!هر شب به خواست پایم که نه به خواست دلم میرفتم تا تماشایش کنم...امشب محو تماشایش بودم که شنیدم صدای سگان ولگرد را؛دویدم...پریدم...زیر گلویش را گرفتم و دریدمش!!آنچنان دوستش داشتم که نمیخواستم ”سهم دلم”نصیب”سگان ولگرد”شود...