من و جاریم تو یه خونه دوبلکس بودیم،من طبقه پایین و یه دختر اروم داشتم اون دوتا بچه سنگین وزن و بیش فعال .
خدا میدونه ۸ سال ساعت ۷ صبح با سرو صدای بچه هاش بیدار میشدیم تا شب ساعت دو ،سفرشون رو تو راه پله اای ما خالی میکردن ،دوچرخه یا استخر بچمو خراب کردن ماشینمون تمام بدنش خراب بس با چوب زده بودن
آخرسر که جداشیم با شکم پاره رفتم کمکشون اسباب کشی
اما اونا بی هیچ مشکلی کات کردن فقط چون اونا مستاجر شدن و من خونه خریدم و شوهرم خونه رو به نام من کرده بود
الانم همه جا پشت سر من حرفای الکی و دروغ میزنن