امشب صحبت از فامیلهای مادرم شد اینکه بیشترشون تو عروسیم شرکت نکردن اونم به این دلیل که خواستگارام بودن و من جواب رد داده بودم هم پسرخاله هام هم پسر دایی و...
اینارو همسرم میدونست ولی رازی ک بهش گفتم از ی نفر بود ک ی خواستگار معمولی نبود اونم فامیل مادرم بود واقعا دیونه بود ی دیونه واقعی ک تا مرز خودکشی رفت بعد ازدواجم و اینارو همسرم نمیدونس و گفت چرا الان بهم گفتی و زودتر نگفتی ولی نمیدونم شاید نباید اصلا میگفتم بعدشم بهم گفت با این چیزایی ک تعریف کردی توقع داشتی بیان عروسیمون؟
خو مثن چرا گفی/:
واقن درک نمیکنین مردا غیرت دارن؟
نباید میگفتی حساسش کردی
نباید میگفتی
به نظر من راز هاتونو به همسراتون نگید به نفعتونه
عزیز دل نشینین زندگی گذشته رو شخم بزنین
حالا گفتی چی عایدت شد دختر؟
خب الان ک چی
گند زدی اساسییییی😟
منم نمیفهمم اصلا دلیل گفتنت چی بود
ما زنها هرچی میکشیم از اینه که نمیتونیم جلو زبونمونو بگیریم و همه چیمون رو برای شوهر رو میکنیم
اه اه
اینا ماله قبل ازدواج بوده من حتی شوهرم میدونه کیو دوست داشتم😐و اینکه چه حرفهایی بوده
میشه بگیر جریانشو .فضولم خودتونید😉
نباید میگفتی .کلا هیچ رازی رو نباید ب همسرت بگی
