اولاش خیلی مقاومت میکرد دردودل نمیکرد اما بعدش مثل خواهر شدم براش میخاست فوتبالیست بشه اینقدر براش انگیزه ایجاد کردم که داشت موفق میشد اجی صدام میکرد حتی من فقط قصدم کمک بود که وابسته نباشه به دوستاش اینقد نا امید نباشه تا شش هفت ماه اینجوری گذشت و بیشتر حرف زدیم موفق شدم وابستگیشو کم کنم