ما با عمه ام همسایه بودیم دختر عمه ام خیلی بدجنس بود همش منو به بهانه های مختلف میزد
یه شب خونشون بودیم بابام ته سیگارش رو داد به من گفت برو بنداز سطل زباله(زیرسیگاری نیاورده بودن)تو حیاط دختر عمه ام اومد چنان سیلی به من زد که اره میخوای سیگار بکشی
حالا من کلا 5 یا 6 سالم بود
یه بارم مامانم خونشون بود جلو در وایساد نذاشت من برم داخل انقدر گریه کردم که به هق هق افتادم ولی نذاشت برم پیش مامانش
داداششم یکبار تو کوچه کتکم زد دستم شکست