عزیزم خیلی حستو درک میکنم ...مادر منم همینطوره.
وقتی زایمان کرده بودم برای پسرم .شب که گریه میکرد اون پا میشد میرفت یه جا دیگه میخوابید بعد میگفت من طاقت گریه بچه ندارم...
حتی وقتی شوهرم میومد دیدنمون. نمیومد یه استکان چایی بزاره جلوش .خودم با اون وضع پا میشدم از شوهرم پذیرایی میکردم. بیشتر از اینکه شوهرم توی دلش سرکوفت بهم بزنه غصه میخوردم. ولی وقتی کاری داشته باشه سریع به شوهرم زنگ میزنه بیا فلان کار را برامون انجام بده. همیشه از رفتاراش پیش شوهرم شرمنده ام