بهار آمد بچین گلبوسه را از باغ لبهایم
بیا گلچین کن از این باغ انگور و رطبهایم
تو ای ابریترین ماه بهار، از عشق خیسم کن
وَ لطفی کن بمان تا انتهای بزم شبهایم
گذشت آن روزهای سرد پاییزی خدا را شکر
زمان شادی است و جشن و آغاز طربهایم
بمان و بهترین، زیباترین آغوش را واکن
بپوشان با تنت تنپوش را بر تاب و تبهایم
چه آسان با خودت من را کشاندی تا ته مستی
چه آسان در خودم گم کردهام اصل و نسبهایم
منم محتاج آغوش تو ای دنیای بی پایان
رها بودن در آغوشت شده اوج طلبهایم
بیا بنشین سر سجاده ی سرخ "غزلبانو"
که واجب می شود زین پس تمام مستحب هایم