خواب دیدم میخاستم برم انگاری میخاستم از زندگی با شوهرم برم یجورایی طلاق
شوهرم دستمو گرفته بود میکشوند منو میگفت نمیزارم بری ی اقایی هم باهاش بود
تو خواب شوهرم یجوری شده بود انگاری خیلی مسن شده بود بعد من هر چی اصرار کردم نمیزاشت خونه خاله ام اینا دعوت بودم اما بازم شوهرم نمیزاشت من جایی برم اون اقایی هم ک باهاش بود یجوری بود
چقد اذیت شدم تو خواب
ادامه خوابمم این بود ی گیاهی رو نشون زنداییم دادام ک نگاه چ ریشه کوچیکی داره بعد با ریشه دراومدم اون گیاه
ترو خدا کسی بلده تعبیر کنه